سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























به نام حضرت دوست

آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر

قبل از جواب دادن فکر کن

هیچکس را تمسخر مکن

نه به راست و نه به دروغ قسم مخور

خود برای خود، زن انتخاب کن

به شرر و دشمنی کسی راضی مشو

تا حدی که می‌توانی، از مال خود داد و دهش نما

کسی را فریب مده تا دردمندنشوی

از هرکس و هرچیز مطمئن مباش

فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی

بیگناه باش تا بیم نداشته باشی

سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی

با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی

راستگو باش تا استقامت داشته باشی

متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی

دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی

معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی

دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی

مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی

سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی

روح خود را به خشم و کین آلوده مساز

هرگز ترشرو و بدخو مباش

در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند

اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده

دورو و سخن چین مباش، نزدیک انجمن دروغگو منشین

چالاک باش تا هوشیار باشی

سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام رسانی

اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری

با هیچکس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد

مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی‌ماند


نوشته شده در چهارشنبه 89/8/19ساعت 10:20 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) |

نیایش

 

  بگذار به جای اینکه دعا کنم تا از خطر ایمن باشم

بی محابا به مصاف آن بروم.

بگذار به جای اینکه برای تسکین دردم التماس کنم

توانایی غلبه بر آن را داشته باشم.

بگذار به جای اینکه در جبهه نبرد زندگی دنبال متحد بگردم

به توانمندیهای خود متکی باشم.

بگذار به جای اینکه نگران خود باشم

دل به صبری ببندم که آزادی ام را نوید می دهد.

عطایی کن تا از ترس فاصله بگیرم و رحمت تو را

نه فقط در موفقیت هایم بلکه آن را

در شکست هایم نیز احساس کنم.

 

رابیندرانات تاگور

 

 


نوشته شده در دوشنبه 89/8/17ساعت 12:16 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) |

ما همسایه ی خدا بودیم

 

شاید مرا دیگر نشناسی، مرا به یاد نیاوری .

اما من تو را خوب می شناسم. ما همسایه ی شما بودیم و شما همسایه ی ما و همه ی مان همسایه ی خدا.

یادم می آید گاهی وقت ها می رفتی و زیر بال  فرشته ها قایم می شدی. و من همه ی آسمان را دنبالت

می گشتم .تو می خندیدی و من پشت خنده ها پیدایت می کردم .

خوب یادم هست که آن روزها عاشق آفتاب بودی . توی دستت همیشه قاچی از خورشید بود. نور از لای انگشت های نازکت می چکید. راه که می رفتی ردی از روشنی روی کهکشان می ماند.

یادت می آید؟ گاهی شیطنت می کردیم و می رفتیم سراغ شیطان.تو گلی بهشتی به سمتش پرت  

می کردی و او کفرش در می آمد . اما زورش به ما نمی رسید. فقط می گفت:همین که پایتان به زمین برسد، می دانم چطور از راه به درتان کنم.

ستاره به ستاره می پریدی و صبح که می شد در آغوش نور به خواب می رفتی.

اما همیشه خواب زمین را می دیدی. آرزویی رویاهای تو را قلقلک می داد. دلت می خواست به دنیا بیایی.

و همیشه این را به خدا می گفتی. و آن قدر گفتی و گفتی تا خدا به دنیایت آورد. من هم همین کار را کردم ،بچه های دیگر هم. ما به دنیا آمدیم و همه چیز تمام شد.

تو اسم مرا از یاد بردی و من اسم تو را، ما دیگر نه همسایه ی هم بودیم و نه همسایه ی خدا.ما گم شدیم و خدا را گم کردیم…

دوست من ، همبازی بهشتی ام! نمی دانی چقدر دلم برایت تنگ شده . هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ می زند:از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است،اگر گم شدی از این راه بیا.

بلند شو از دلت شروع کن.

شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم ...


نوشته شده در شنبه 89/8/15ساعت 12:21 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) |

حضرت علی (علیه السلام) فرمودند:

من دوازده آیه از تورات برگزیدم و روزانه سه نوبت درانها می نگرم

.

آیه اول: ای آدمیزاد تا آن هنگام که در تحت قدرت وسلطنت من هستی از شکوه هیچکس پروا مکن و بدان که قدرت و سلطنت من بر تو همیشه و جاودان است

.

آیه دوم:ای آدمیزاد تا آن هنگام که خزانه ها از ارزاق پر دارم از نرسیدن روزی خویش نگران مباش و بدان که خزانه من پیوسته پر خواهد ماند.

 

آیه سوم:ای آدمیزاد تا آن هنگام که مرا توانی یافت به کس دیگر دل مبند و بدان که هر وقت مرا جویا شوی نیکوکار ونزدیک به خود خواهی یافت.

 

آیه چهارم:ای آدمیزاد به حق خود سوگند که من دوست دار توام پس به حقی که بر تو دارم سوگندت می دهم دوستدار من باش.

 

آیه پنجم:ای آدمیزاد تا آن زمان که هنوز از صراط نگذشته ای از خشم من ایمن منشین.

 

آیه ششم:ای آدمیزاد همه چیز را برای تو آفریدم و تو را به خاطر عبادت خود پس مبادا در این راه از آنچه برای تو آفریدم درگذری.

 

آیه هفتم:ای آدمیزاد تو را از خاک وپس از آن از نطفه،علقه ومضغه ساختم و آفرینش تو مرا رنجش و دشواری نداشت.اینک مپنداری که از رساندن قرص نانی به تو دچار رنج و دشواری شوم.

 

آیه هشتم:ای آدمیزاد محض خاطر خویش که خیلی ضعیفی بر من آشفته می شوی، لیکن به خاطر من بر خود آشفته نمی شوی.

 

آیه نهم:ای آدمیزاد روزی تو بر من واجب است و مرا بر تو نیز فرایض است،لیکن آگاه باش اگر در انجام فرایض نسبت به من سر پیچی کنی،من آن نیستم که از فرایض و عهد خویش سر باز زنم.

 

آیه دهم:ای آدمیزاد هر کس تو را برای خویش می خواهد اما من تو را برای خودت می خواهم ،پس از من مگریز.

 

آیه یازدهم: ای آدمیزاد اگر به آنچه روزیت کردم راضی وخشنود باشی،جان و تن خویش درآسایش و راحتی نهاده ای و انسان سزاوار و ستوده ای هستی.ولی اگر به قسمت من رضایت ندهی چنان دنیا را بر تو مسلط سازم که همچون چوپانی که حیوان وحشی یابد دربیابان حیران و سر گردان گردی،وبه هر حال برتر از آنچه روزی بر تو قسمت کردم دست نخواهی یافت،که انسانی بس نا سزاوار و ناشایسته ای.

 

آیه دوازدهم:ای آدمیزاد هر گاه در برابر من به بندگی ایستادی چنان باش که بنده ای خاکساردر برابر پادشاهی شکوهمند ایستاده است،وچنان باش که در منظر خویش مرا یابی که اگر تو مرا نتوانی دید من تو را همیشه می بینم.


نوشته شده در پنج شنبه 89/8/13ساعت 10:22 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) |

استاد و شاگرد

 

استاد دانشگاه با این سؤال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند .

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد ؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:« بله او خلق کرد »

استاد پرسید آیا خدا همه چیز را خلق کرد َ

شاگرد پاسخ داد بله آقا

استاد گفت: اگر خدا همه چیز را خلق کرد پس او شیطان را نیز خلق کرد چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست خدا نیز شیطان است

شاگرد آرام نشست وپاسخی نداد

استاد بارضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: استاد می توانم از شما سوالی بپرسم؟

استاد پاسخ داد : البته

شاگرد ایستاد و پرسید : استاد سرما وجود دارد ؟

استاد پاسخ داد : این چه سوالی است البته که وجود دارد آیا تاکنون حسش نکرده ای ؟

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند

مرد جوان گفت در واقع سرما وجود ندارد مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست هرموجود یا شی را می توان مطالعه و آزمایش کرد وقتی که انرژی داشته باشد یا آن را انتقال دهد و گرما چیزی است که باعث می شود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آن را دارا باشد صفرمطلق نبود کامل گرماست تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده می شوند سرما وجود ندارد این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد .

شاگرد ادامه داد استاد تاریکی وجود دارد ؟

استاد پاسخ داد :البته که وجود دارد

شاگرد گفت :دوباره اشتباه کردید آقا تاریکی هم وجود ندارد تاریکی در حقیقت نبودن نور است نور چیزی است که میتوان آن را مطالعه و آزمایش کرد اما تاریکی را نمی توان .در واقع با استفاده ازقانون نیوتون می توان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آن را روشن می سازد شما چه طور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است ؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد به کار می برد .

در آخر مرد جوان از استاد پرسید :آقا شیطان وجود دارد ؟ استاد گفت البته همانطور که قبلا هم گفتم ما او را هر روز می بینیم او هر روز در مثالهایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به هم نوع خود دیده می شود او در خشونتها وجنایتهای بیشماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد . اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست .

و آن شاگرد پاسخ داد : شیطان وجود ندارد آقا یا حداقل در نوع خود وجود ندارد شیطان را بسادگی می توان نبود خدا دانست درست مثل تاریکی و سرما.کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود بوجود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید .

آن مرد جوان یا شاگرد تیزهوش کسی نبود جز آلــبـرت اینشـتـیـن

 


نوشته شده در سه شنبه 89/8/11ساعت 10:1 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) |

قرآن ! من شرمنده توام   
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟
"

 
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است
.

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام
.
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …  آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،

‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند
.
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو
.
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم
.


نخستین گام برای رسیدن  به  آگاهی  توجه کافی به کردار ،

 
گفتار و پندار است
 
زمانی که تا به این  حد از احوال  جسم  ذهن  و  زندگی  خود  با خبر شدیم آنگاه معجزات رخ می دهند.
در جهان تنها  یک  فضیلت وجود  دارد و آن  آگاهی است
  .
و  تنها  یک  گناه و  آن  جهل  است

عارف بزرگ -مولانا

 

دکتر علی شریعتی


نوشته شده در دوشنبه 89/8/10ساعت 11:33 صبح توسط ققنوس نظرات ( ) |

کلام نخست

بار الها این روز روزی نو و بر ما گواهی آماده است.اگر نیکی کنیم ، مارا با ستایش بدرود گوید، و اگر بدی کنیم با نکوهش از ما جدا گردد.

خدایا در این روز نیکی های فراوان به ما عطا فرما و ما را از گناهان به دور دار. بامداد و شامگاهش را برای ما از سپاس و ستایش و پاداش و ذخیره آن جهان و بخشش و نیکی آکنده ساز. و ما را از پسندیده ترین بندگانی قرار ده که شب و روز بر آنان گذشته است ، و از سپاس گزارترینشان در برابر نعمت هایی که عطا کرده ای ، و از پایدارترین ایشان در عمل به آیین تو ، و از خوددارترین آنان در برابر انچه از آن دورشان داشته ای .

خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و بی نیازم کن از هر کار که پرداختن به آن مرا از تو باز می دارد . مرا به کاری وادار که فردا از آن خواهی پرسید ، و چنان کن که روزهای عمرم در انجام دادن کاری سپری شود که مرا برای آن آفریده ای .بی نیازم گردان و روزی ام را فراوان ساز .

دست مرا وسیله ای کن که با آن به مردم نیکی رسد ، و مخواه که با کدورت منت نهادن آمیخته گردد .

خدایا هر خوی ناپسند مرا پسندیده ، و هر عیب مرا که موجب سرزنش من است نیکو گردان و هر فضیلت کامل نگشته مرا به کمال رسان .

خدایا مرا تن درستی ده تا بندگی کنم ، و آسودگی بخش تا دل از این جهان بردارم ، و دانشی عنایت کن که باعمل همراه گردد ، و پارسایی ای ده که با میانه روی توام باشد .

 


الهی یا رب العالمین

فرازی از صحیفه سجادیه

 


نوشته شده در یکشنبه 89/8/9ساعت 8:16 عصر توسط ققنوس نظرات ( ) |


Design By : Pichak